estammadDoyom on Nostr: 🔸ویتگنشتاین هم بعله 🔺پیش از این اقرار ...
🔸ویتگنشتاین هم بعله
🔺پیش از این اقرار کردهام که عادت دارم برای نظریههای عمیق دنبال علتهای پیش پا افتاده بگردم. قصدم نکوهش نظریههای عمیق نیست. بلکه برعکس. ستایش علتهای پیش پا افتاده است. آدم عمیقاندیش کسی است که آن چه پیش پایش و جلوی چشمش اتفاق میافتد را نیک مینگرد و از آن استفاده میکند برای اندیشیدن دربارۀ آن چیزی که پیش چشم نیست و آنقدر متعالی است که پیش پای کسی نمیافتد.
🔺اوائل که این عادت را شروع کرده بودم خیلی ذوق میکردم. مثلن وقتی میفهمیدم که نظریۀ تعبیر رویای فروید متأثر بوده است از تجربۀ او دربارۀ سانسور شدن نامهها در جنگ... وقتی میفهمیدم نظریۀ نسبیت اینشتین متأثر بوده است از درگیری ذهنی او با مسأله همزمانی که معضل قطارها در آلمان بود و اینکه اصلن خود او کارمند ثبت اختراعات بود و کسبوکار خانوادهشان هم به این دستگاه ها ربط داشت و اصلن مقاله خودش هم سر و شکلش شبیه درخواست ثبت اختراع بود تا مقاله علمی... وقتی میفهمیدم هافستادر که فکر و ذکرش آنالوژی است زن خودش را در یک واقعۀ آنالوژیکال از دست داده است... وقتی میفهمیدم درتسکه هم فهمیده که پول چقدر در فلسفۀ ذهن مهم است... وقتی میفهمیدم پارفیت، فیلسوف معروفی که به «من» از جنس دکارتی اعتقاد ندارد، مدتی در چین بزرگ شده و خب چین منبع این تیپ ایدههاست... وقتی برای دنت، که یک رگ شرقی در فکرش جاریست، در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران یا شاید کتابخانۀ ملی جستجو میکردم و رسیدم به رسالۀ جزیه در اسلام! که بعدن فهمیدم مال پدرش است که دکترای اسلامشناسی داشته و مامور سیا بوده در خاورمیانه و اصلن دنت بیروت را جزء شهرهای محبوبش نام میبرد... و صدها نمونۀ دیگر از تأثیر احتمالی مسائل پیش پا افتاده در شکلگیری نظریههای عمیق.
🔺امروز داشتم مقالهای عالی از آلفرد نوردمن میخواندم دربارۀ ویتگنشتاین و تأثیر «مهندسی» بر او که رسیدم به این نقل قول از ویتگنشتاین دربارۀ «نظریۀ تصویری زبان» خودش:
At the time I came to the picture theory of language by way of a news item in which it was said that in Paris during a court trial about an automobile accident this accident was performed with dolls and small buses. But how now is such a performance different from playing with dolls etc.؟
خلاصهاش اینکه ویتگنشتاین موقع نوشتن رسالۀ تراکتاتوس در مجله خوانده که دادگاههای پاریس، از ماشینهای کوچک برای بازسازی و بررسی صحنۀ تصادف کمک میگیرند. از اینجا ایده گرفته که نسبت جملههای زبان با جهان خارج هم شبیه نسبت همین ماشین کوچولوهاست با جهان خارج.
🔺بعید میدانم ویتگنشتاینخوانهای «عصا قورت داده» این نکته را بدانند یا به این نکتهها وقعی بنهند. اگر چنین چیزی را به رویشان بیاوری هم یک ژست فیلسوفمآبانه میگیرند و طوری که انگار اسباببازیشان را بیاجازه برداشتهای میگویند «بده من تو بلد نیستی!». خیلی از فلسفه خوانها خیال میکنند این نکتهها پیش پا افتاده است و شأن فلسفه را پایین میآورد!... حاشا و کلا.
▫️تفکر عمیق از کتاب شروع نمیشود. از کلاس و دانشگاه شروع نمیشود. از نمره و مشق و کارنامه شروع نمیشود. فلسفه از پیش پا شروع میشود. از جلوی چشم. از همین حالا همین اکنون. از زندگی. از همین چیزهای پیش پا افتاده. اسم اینها را بگذار «تجربه» و بشو «تجربه گرا». بگو «تجربۀ زیسته». بگو «فلسفههای زندگی». بگو «دازاین» و «اگزیستانس» و بشو «اگزیستانسیالیست». بگو پدیدار. بگو فنومن و بشو «پدیدارشناس». بگو «لایف ورلد». بگو «سوشال عند متریال کالچر». بگو استعاره. بگو «ژن» و «میم» و بشو «تکاملگرا». بگو افسانه. بگو کهنالگو. بگو «مدل»... هر چی که اسمش را میگذاری بگذار اما بدان هر چه هست «پیش پا افتاده» است.
@sadeghekazeb
https://t.me/sadeghekazeb/549
🔺پیش از این اقرار کردهام که عادت دارم برای نظریههای عمیق دنبال علتهای پیش پا افتاده بگردم. قصدم نکوهش نظریههای عمیق نیست. بلکه برعکس. ستایش علتهای پیش پا افتاده است. آدم عمیقاندیش کسی است که آن چه پیش پایش و جلوی چشمش اتفاق میافتد را نیک مینگرد و از آن استفاده میکند برای اندیشیدن دربارۀ آن چیزی که پیش چشم نیست و آنقدر متعالی است که پیش پای کسی نمیافتد.
🔺اوائل که این عادت را شروع کرده بودم خیلی ذوق میکردم. مثلن وقتی میفهمیدم که نظریۀ تعبیر رویای فروید متأثر بوده است از تجربۀ او دربارۀ سانسور شدن نامهها در جنگ... وقتی میفهمیدم نظریۀ نسبیت اینشتین متأثر بوده است از درگیری ذهنی او با مسأله همزمانی که معضل قطارها در آلمان بود و اینکه اصلن خود او کارمند ثبت اختراعات بود و کسبوکار خانوادهشان هم به این دستگاه ها ربط داشت و اصلن مقاله خودش هم سر و شکلش شبیه درخواست ثبت اختراع بود تا مقاله علمی... وقتی میفهمیدم هافستادر که فکر و ذکرش آنالوژی است زن خودش را در یک واقعۀ آنالوژیکال از دست داده است... وقتی میفهمیدم درتسکه هم فهمیده که پول چقدر در فلسفۀ ذهن مهم است... وقتی میفهمیدم پارفیت، فیلسوف معروفی که به «من» از جنس دکارتی اعتقاد ندارد، مدتی در چین بزرگ شده و خب چین منبع این تیپ ایدههاست... وقتی برای دنت، که یک رگ شرقی در فکرش جاریست، در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران یا شاید کتابخانۀ ملی جستجو میکردم و رسیدم به رسالۀ جزیه در اسلام! که بعدن فهمیدم مال پدرش است که دکترای اسلامشناسی داشته و مامور سیا بوده در خاورمیانه و اصلن دنت بیروت را جزء شهرهای محبوبش نام میبرد... و صدها نمونۀ دیگر از تأثیر احتمالی مسائل پیش پا افتاده در شکلگیری نظریههای عمیق.
🔺امروز داشتم مقالهای عالی از آلفرد نوردمن میخواندم دربارۀ ویتگنشتاین و تأثیر «مهندسی» بر او که رسیدم به این نقل قول از ویتگنشتاین دربارۀ «نظریۀ تصویری زبان» خودش:
At the time I came to the picture theory of language by way of a news item in which it was said that in Paris during a court trial about an automobile accident this accident was performed with dolls and small buses. But how now is such a performance different from playing with dolls etc.؟
خلاصهاش اینکه ویتگنشتاین موقع نوشتن رسالۀ تراکتاتوس در مجله خوانده که دادگاههای پاریس، از ماشینهای کوچک برای بازسازی و بررسی صحنۀ تصادف کمک میگیرند. از اینجا ایده گرفته که نسبت جملههای زبان با جهان خارج هم شبیه نسبت همین ماشین کوچولوهاست با جهان خارج.
🔺بعید میدانم ویتگنشتاینخوانهای «عصا قورت داده» این نکته را بدانند یا به این نکتهها وقعی بنهند. اگر چنین چیزی را به رویشان بیاوری هم یک ژست فیلسوفمآبانه میگیرند و طوری که انگار اسباببازیشان را بیاجازه برداشتهای میگویند «بده من تو بلد نیستی!». خیلی از فلسفه خوانها خیال میکنند این نکتهها پیش پا افتاده است و شأن فلسفه را پایین میآورد!... حاشا و کلا.
▫️تفکر عمیق از کتاب شروع نمیشود. از کلاس و دانشگاه شروع نمیشود. از نمره و مشق و کارنامه شروع نمیشود. فلسفه از پیش پا شروع میشود. از جلوی چشم. از همین حالا همین اکنون. از زندگی. از همین چیزهای پیش پا افتاده. اسم اینها را بگذار «تجربه» و بشو «تجربه گرا». بگو «تجربۀ زیسته». بگو «فلسفههای زندگی». بگو «دازاین» و «اگزیستانس» و بشو «اگزیستانسیالیست». بگو پدیدار. بگو فنومن و بشو «پدیدارشناس». بگو «لایف ورلد». بگو «سوشال عند متریال کالچر». بگو استعاره. بگو «ژن» و «میم» و بشو «تکاملگرا». بگو افسانه. بگو کهنالگو. بگو «مدل»... هر چی که اسمش را میگذاری بگذار اما بدان هر چه هست «پیش پا افتاده» است.
@sadeghekazeb
https://t.me/sadeghekazeb/549